جدول جو
جدول جو

معنی خاموش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خاموش کردن
قطع کردن جریان برق در وسایل برقی، ساکت کردن، از سخن بازداشتن، از آواز یا گفتار بازداشتن، برای مثال کسی سیرت آدمی گوش کرد / که اول سگ نفس خاموش کرد (سعدی۱ - ۱۴۵)، فرونشاندن آتش یا چراغ
تصویری از خاموش کردن
تصویر خاموش کردن
فرهنگ فارسی عمید
خاموش کردن
Mute, Douse, Extinguish, Quell, Quench
تصویری از خاموش کردن
تصویر خاموش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خاموش کردن
тушить , гасить , выключить звук , подавлять , потушить
دیکشنری فارسی به روسی
خاموش کردن
löschen, stummschalten, unterdrücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
خاموش کردن
гасити , вимкнути звук , придушити , погасити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خاموش کردن
gasić, wyciszyć, stłumić
دیکشنری فارسی به لهستانی
خاموش کردن
熄灭 , 静音 , 镇压
دیکشنری فارسی به چینی
خاموش کردن
apagar, extinguir, silenciar, sufocar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خاموش کردن
spegnere, disattivare l'audio, soffocare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خاموش کردن
apagar, extinguir, silenciar, sofocar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خاموش کردن
éteindre, mettre en sourdine, étouffer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خاموش کردن
doven, blussen, dempenen, onderdrukken
دیکشنری فارسی به هلندی
خاموش کردن
ดับ , ดับ , ปิดเสียง , ระงับ , ดับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
خاموش کردن
memadamkan, membisukan, menenangkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خاموش کردن
أطفأ, يطفئ , كتم , سكّن , روى
دیکشنری فارسی به عربی
خاموش کردن
बुझाना , म्यूट करना , शांत करना
دیکشنری فارسی به هندی
خاموش کردن
לכבות , לכבות , להשתיק , להשתיק , לכבות
دیکشنری فارسی به عبری
خاموش کردن
消す , ミュートにする , 抑える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خاموش کردن
끄다 , 음소거하다 , 억제하다
دیکشنری فارسی به کره ای
خاموش کردن
söndürmek, sessize almak, bastırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خاموش کردن
kuzima, kimya, kutuliza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خاموش کردن
নিভানো , নিভানো , মিউট করা , দমন করা , নিভানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
خاموش کردن
بجھانا , خاموش کرنا , دبانا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراموش کردن
تصویر فراموش کردن
از یاد بردن، فراموش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموش کردن
تصویر فرموش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراموش کردن
تصویر فراموش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مامور کردن
تصویر مامور کردن
گماشتن، منصوب کردن گماردن مامور ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تباه کردن ناگوارساختن: بکوشد زبهر درم پنج و شش که ناخوش کند بر دلش روز خوش. (شا) مقابل خوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هموارکردن مسطح کردن، پست کردن گودکردن، خراب کردن ویران ساختن، یکسان کردن زمین بوسیله انباشتن: (زیدبن علی بن الحسین بکوفه بیرون آمد ویوسف بن عمر وباوی حربکرد تاشب اندرتیری رسید ش بمغز اند ر بمرد وپسرش اورا درچاهی افکندوهامون کردوخود بگریخت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراموش کردن
تصویر فراموش کردن
Forget
دیکشنری فارسی به انگلیسی